۱۳۸۷/۰۹/۳۰

شب یلدا هم رسید

چقدر بايد افسوس گذشته‌ها را بخوريم. هرچیزی را كه مي‌نويسيم ناخودآگاه‌گريزي نيز به گذشته‌ها داريم. اين بار هم مي‌گويم شب چله هم شب چله‌هاي قديم. يادش بخير كرسي مادربزرگ.!

 
اجازه دهيد براي بسياري از نوجوانان و احتمالا جوانان كه يحتمل نمي‌دانند كرسي چه صيغه‌اي است توضيح دهيم كه در زمان مادربزرگ‌هاي ما، اتاق‌ها هر يك جداگانه رادياتور شوفاژ نداشت. از لوله‌كشي گاز هم خبري نبود. شايد به همين دليل مردم آن زمان نمي‌دانستند گرم شدن زمين و سوراخ شدن لايه ازن يعني چه. القصه، خانه‌ها تنها با يك بخاري نفتي، والر يا علاءالدين (نوعي بخاري نفتي بدون دودكش)، آن هم نه تمام اتاق‌ها، بلكه فقط يكي از آنها كمي حرارت مي‌گرفت.

اما داستان كرسي از اين قرار بود كه بعضي‌ها در كنار هر يك از اين وسايل گرما‌زا يا شايد به جاي آنها از كرسي براي گرم كردن خود، نه گرم كردن خانه استفاده مي‌كردند. كرسي چهارپايه‌اي چوبي بود كه روي آن لحاف بزرگي مي‌انداختند. ظاهرا چند سال ديگر بايد لحاف را نيز براي بچه‌ها ترجمه كرد و زير آن در اين اواخر كه زندگي‌ها مدرن‌تر شده بود منقل برقي و تا پيش از آن منقل زغالي مي‌گذاشتند و همه اعضاي خانه تا گردن زير لحاف فرو مي‌رفتند تا خود را گرم كنند.


به نقل از جام جم آنلاین

برگرديم به ماجراي شب چله. اواخر پاييز وقتي صداي پاي ننه‌سرما كم‌كم به گوش مي‌رسيد، مادربزرگ به فكر تهيه سور و سات شب چله يا همان شب يلدا مي‌افتاد. شب چله و يلدا يعني چه؟ صبر كنيد مي‌گويم؛ اما پيش از آن، بقيه ماجرا: گردو و برگه زردآلو، نخودچي و كشمش، البته نه از اين نخودچي‌هاي گرد و تپلي امروزي، نخودچي‌هاي ريز و زرد رنگي كه مادربزرگ قبلا پوست آنها را جدا كرده و براي همين شب كنار گذاشته بود و شايد بتوان نمونه آن را در بازارهاي قديمي، مثل بازار امامزاده صالح پيدا كرد، انجير خشك و اگر كمي چشم مي‌گردانيدي، در لابه‌لاي آن كمي هم مغز بادام. اين كه آجيل چه داشته باشد مهم نبود. اينها همه بهانه‌اي بود براي جمع شدن اعضاي خانواده در كنار هم.

هندوانه را مادربزرگ از خيلي وقت پيش و از تابستان در گوشه‌اي از انبار خانه نگه داشته بود، نه به اين خاطر كه در زمستان هندوانه گران بود، بلكه به اين دليل كه هر ميوه‌اي تنها در فصل خودش پيدا مي‌شد، در زمستان اثري از هندوانه در ميوه‌فروشي‌ها نبود. مقداري هم انگور به نخ آويزان كرده و تا آن وقت به سلامت نگه داشته بود. مادربزرگ با آماده كردن اين خوراكي‌ها خيالش آسوده مي‌شد. شب چله همه اينها را روي كرسي مي‌چيد. حافظ و شاهنامه را هم مي‌آورد و منتظر بچه‌ها مي‌شد.



هندوانه و انار و آجيل و تفأل و طولاني‌ترين شب سال و... فقط يك روي سكه است، خصوصا براي زندگي امروز ما كه بهانه زندگي كردن بيشتر كار شده تا زندگي، حالا امشب دور هم بودن حتي اگر بهانه‌اش يلدا باشد هم مي‌ارزد، وقتي كه طبق آمار رسمي متوسط زمان گفتگوي زوج‌ها در طول شبانه‌روز فقط 17 دقيقه است.

متن اصلی را در اینجا بخوانید

از آيين و رسم و رسوم و حتي فال و تفال هم كه بگذريم، توي زندگي‌هاي امروز كه همه چيز در حركت و سرعت و بي‌وقتي مي‌گذرد، بايد شب يلدا را به خاطر همين دور هم بودنش، قدر دانست.

حتي قضيه جدي‌تر از اين حرف‌ها هم شده وقتي قرار است امروز، شب يلدا از سوي سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري ثبت ملي هم شود و در واقع از شب يلدا بيشتر به عنوان يك رسم آييني، تاريخي و خانوادگي نام برده شود.

در كتاب‌ها و سندهاي تاريخي به برگزاري مراسم شب يلدا اشاره‌اي نشده است. ابوريحان بيروني از جشن روز اول دي، كه آن را خرم روز مي‌نامد در دستگاه حكومتي و پادشاهي ياد مي‌كند و نامي از شب يلدا به ميان نمي‌آورد، كه مي‌توان اين موضوع را به دليل خانوادگي و همگاني و غيررسمي بودن آن دانست.

يكي از آيين‌هاي شب يلدا يا شب چله خوردن آجيل مخصوص، هندوانه، انار و شيريني و ميوه‌هاي گوناگون است كه همه جنبه نمادين دارند و نشانه بركت، تندرستي، فراواني و شادكامي هستند.

در اين شب تفأل به حافظ نيز مرسوم است و در برخي نقاط كشور شاهنامه‌خواني نيز در اين شب رواج دارد.