چقدر بايد افسوس گذشتهها را بخوريم. هرچیزی را كه مينويسيم ناخودآگاهگريزي نيز به گذشتهها داريم. اين بار هم ميگويم شب چله هم شب چلههاي قديم. يادش بخير كرسي مادربزرگ.!
اما داستان كرسي از اين قرار بود كه بعضيها در كنار هر يك از اين وسايل گرمازا يا شايد به جاي آنها از كرسي براي گرم كردن خود، نه گرم كردن خانه استفاده ميكردند. كرسي چهارپايهاي چوبي بود كه روي آن لحاف بزرگي ميانداختند. ظاهرا چند سال ديگر بايد لحاف را نيز براي بچهها ترجمه كرد و زير آن در اين اواخر كه زندگيها مدرنتر شده بود منقل برقي و تا پيش از آن منقل زغالي ميگذاشتند و همه اعضاي خانه تا گردن زير لحاف فرو ميرفتند تا خود را گرم كنند.
هندوانه را مادربزرگ از خيلي وقت پيش و از تابستان در گوشهاي از انبار خانه نگه داشته بود، نه به اين خاطر كه در زمستان هندوانه گران بود، بلكه به اين دليل كه هر ميوهاي تنها در فصل خودش پيدا ميشد، در زمستان اثري از هندوانه در ميوهفروشيها نبود. مقداري هم انگور به نخ آويزان كرده و تا آن وقت به سلامت نگه داشته بود. مادربزرگ با آماده كردن اين خوراكيها خيالش آسوده ميشد. شب چله همه اينها را روي كرسي ميچيد. حافظ و شاهنامه را هم ميآورد و منتظر بچهها ميشد.
حتي قضيه جديتر از اين حرفها هم شده وقتي قرار است امروز، شب يلدا از سوي سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري ثبت ملي هم شود و در واقع از شب يلدا بيشتر به عنوان يك رسم آييني، تاريخي و خانوادگي نام برده شود.
در كتابها و
سندهاي تاريخي به برگزاري مراسم شب يلدا اشارهاي نشده است. ابوريحان بيروني از جشن
روز اول دي، كه آن را خرم روز مينامد در دستگاه حكومتي و پادشاهي ياد ميكند و
نامي از شب يلدا به ميان نميآورد، كه ميتوان اين موضوع را به دليل خانوادگي و
همگاني و غيررسمي بودن آن دانست.
يكي از آيينهاي شب يلدا يا شب چله خوردن
آجيل مخصوص، هندوانه، انار و شيريني و ميوههاي گوناگون است كه همه جنبه نمادين
دارند و نشانه بركت، تندرستي، فراواني و شادكامي هستند.
در اين شب تفأل به
حافظ نيز مرسوم است و در برخي نقاط كشور شاهنامهخواني نيز در اين شب رواج
دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر